دلنوشته
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۴ ب.ظ
پدرم.....مادرم
یک روز بی مقدمه رفتی .
بی مقدمه ،
بی آنکه حتی قبلش هم حرف رفتن زده باشی ،
یا حتی مشکلی داشته باشیم ،
باید دلیل محکمی می داشتی که اینگونه ،
بدون اینکه حتی مدیریت بحران اعلام کند و یا روزنامه ها از رفتنت چیزی بنویسند ،
رفتی .
باید دلیل محکمی داشته باشی که اینگونه ،
دست هایم را یتیم کرده ای .
بی مقدمه رفتی و سجده ها و الغوث الغوث های من طولانی تر شد و انگار خدا بای اهمیت تر .
تو رفتی ،
تو بی آنکه به فکر غربت آغوشم در هوای سرد باشی ،
تو بی آنکه بدانی چقدر مرا به قاصدک ها بی اعتماد و بی آنکه حتی بدانی تمام مرا بردی ، رفتی ،
بی مقدمه رفتی .
چراغ خانه که نه ،
چراغ دلم بودی ،
که خاموش شدی ..
باید دلیل قانع کننده ای برای این بی مقدمه رفتنت بیاوری ،
خودت هم میدانی ،
این همه نیامدن ، عادی نیست ..
یاد همه پدر مادرای
سفر کرده بخیر
۹۶/۰۷/۲۴