درخت بهشتی

درخت بهشتی

امام علی (ع) : هرکه همه ی فکرش آخرت باشد ، خدا دنیای او را کفایت کند ؛

هرکه درون خود را درست کندخدا برونش را اصلاح می کند ،

و هرکه رابطه ی میان خود و خدایش را درست کندخدا رابطه ی میان او و مردم را سامان می دهد .

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی


✔️چون با ارزشم


❌یعنی چی!!

✔️یعنی عمومی نیستم


❌اگه خوشگل بودی حجاب نمی‌کردی حتماً یه چیزی کم داری

✔️آره بی‌عفتی و بی‌حیایی کم دارم


❌یعنی من بی‌عفتم..!؟

✔️اگه با عفت بودی نمی‌ذاشتی از نگاه کردنت لذت ببرن


❌کیا..!؟!

✔️همه مردا غیر از شوهرت


❌خب نگاه نکنن

✔️خب وقتی داری گدایی نگاهشونو می‌کنی چجوری ردت کنن؟


❌من واسه دل خودم خوشگل کردم..!!

✔️حواست به دل اون خانمی که شوهرش با دیدن تو نسبت بهش سرد میشه یا اون پسر جوونی که شرایط ازدواجو نداره هم هست؟


❌به اینش فکر نکرده بودم..!

✔️خدایی تو خونه هم واسه شوهرت اینجور شیک می‌کنی؟؟


❌راستش نه کی حوصله داره آخه..!

✔️پس شوهرتم مجبوره بیاد زنای خیابونی رو نگاه کنه مثل این مردایی که زل زدن به تو!!


❌داری عصبیم می‌کنی دختره امل

✔️من خودمو خوب پوشوندم تو مثل... 

لباس پوشیدی پس به من نگو امل


❌خب مُده

✔️آخرین مُدت کَفَنه خانمی


❌هنوز جوونم بذار جوونی کنم فرصت دارم

✔️اگه تو همین حالت ملک الموت بیاد ببرتت چی؟


❌ینی جهنمی می‌شم؟! نه‌نه!

✔️یعنی واقعاً بی‌حجابی ارزش سوختن داره؟!


❌راستش نه

✔️پس خواهر گلم هم خودتو هم مردمو از این فتنه نجات بده


❌چطوری؟!

✔️با حجاب با حیا با عفت با خدا


❌چیکار کنم که بتونم؟!

✔️به رضایت خدا فکر کن به بهشت به امنیت حجاب به پاکیت


❌راستش چادر گرمه دست و پاگیره

✔️بگو آتش جهنم گرمتر است اگر می‌دانستند (تؤبه۵۱)


✔️دستو پا گیر بودنش حرف نداره 

✔️نه می‌ذاره پاهات کج بره

✔️نه دستات آلوده گناه شه

✔️خب خواهرم ؟


[✔️]ینی خدا می‌بخشه؟

✔️إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیِعاً

✔️خدا همه‌ی گناهان رو می‌بخشه


[✔️]چقد مهربون، ولی آرزوهامو دوستامو... چیکار کنم؟

✔️اَلَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؟

✔️آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۳
مشتی خاک


«حجاب» راانگونه رعایت کن... 

که لایق خون ریخته شده جوانان ونوجوانانی باشد

 که بادست بردن درشناسنامه هایشان راهی جبهه شدند

 وسرانجام به شهادت رسیدند

آنانی که بادست های کوچکشان اسلحه به دست گرفتند

 وبه جنگ بادشمنی رفتند که برایش مهم نبود چیزی که زیرتانک له میشود یادراتش میسوزدانسان است یانه.

انها رفتند که امروز ما حجاب را رعایت کنیم...

چیز زیادی ست!؟

سوالی دارم از دختران وزنانی که حجاب راانگونه که باید، رعایت نمیکنند

دربی حجابی چه لذتی هست که با رعایت حجاب از ان محرومی!؟

برای چه کسی خودرا می ارایی وباناز وعشوه در خیابان راه میروی؟!

 برای پسرانی که بخاطر دوستی باتو سرودست میشکنند!؟

 اماتا بحثی ازازدواج به میان میاری کنار میکشند.

میدانی دلیل این کنار کشیدن ها چیست؟

چون نمیتوانند به کسی که درخیابان پیدایش کرده اند دل ببندند!!!

چون میدانند انها ا همان جا هم از دست خواهند داد...

چرابه خدایی دل نمیبندی که همه چیزرابرای توافریده است !؟

چراازاین نعمت هااستفاده نمیکنی

 تاببینی چه خدای بزرگی داری

برای یکبار هم که شده باخدا بودن راازته دل تجربه کن تابه اوایمان آوری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۳۱
مشتی خاک



"پدر"یعنی تسلط برزمانه

"پدر"احساس خوب تکیه برکوه

"پدر"یعنی تسلی وقت اندوه

"پدر"یعنی ز من نام ونشانه


                🍃‍ پدریعنی فدای اهل خانه 🍃‍


"پدر"یعنی غرور ومستی من

"پدر"یعنی تمام هستی من

"پدر"لطف خدابرآدمیزاد

"پدر"کانون مهروعشق وامداد

"پدر"مشکل گشای خانواده


             🍃‍ پدریک قهرمان فوق العاده 🍃‍


"پدر"سرخ میکندصورت به سیلی

رخ فرزندنگردد زرد و نیلی

"پدر"لطف خدا روی زمین است

همیشه لایق صدآفرین است


               خوشاآنان"پدر"درخانه دارند

              درون خانه یک"پروانه"دارند.


روز پـــدر مبـارک بـاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۰۸
مشتی خاک

هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن :

١_پدر ٢_مادر


هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو : 

١_نمیتونم ٢_بد شانسم


هیچ وقت این دو تا کارو نکن :

١_دروغ ٢_غیبت


همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:١_آرامش با یاد خدا ٢-دعای پدرو مادر


همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:

١_دوستای گذشته رو٢_خاطرات خوبت رو 

           

همیشه به این دو نفر گوش کن :

١_فرد با تجربه ٢_معلم خوب


همیشه به دو تا چیز دل ببند :

١_صداقت ٢_صمیمیت


همیشه دست این دو نفرو بگیر:

١_یتیم ٢_فقیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۴۰
مشتی خاک


بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.

بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.

بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!

بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!

بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!

و دیگر دستهای ما را برای عبور از جاده نخواهند گرفت!

بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛ بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!

خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.

خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،

غضبش عشق بود،

و تنبیه اش عشق...

و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر، انحنای قامت اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۳
مشتی خاک


تسلیم در برابر حکمت خداوند


 روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد.


گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند.


تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن، روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت!


فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.


 فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:


"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.


"گنجشک گفت:

" لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداز شد.


فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:


ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی." 


گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.


خدا گفت: "و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی." 


 اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۳۷
مشتی خاک


ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ

ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!

ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ...

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ

ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ...


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ...

ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ

ﺭﺍ

ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ!

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ..

ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ!

ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ؛

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛

ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ.

ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۱۶
مشتی خاک

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.

 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوے؛ این بیدارے؛ رزق است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.

 زمانی که با مشکلی رو به رو می شوے خداوند صبرے به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است.

زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت می دهی این فرصت نیڪی ڪردن، رزق است.

گاهی اتفاق می افتد ڪہ در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است.

یڪباره یاد کسی میفتی ڪہ مدتهاست از او بی خبرے و دلتنگش می شوے و جویاے حالش، این یادآورے؛ رزق است.

رزق واقعی رزق خوبی هاست‌

نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ے بندگانش می دهد، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.

 و در آخر همین ڪہ عزیزانتان هنوز در ڪنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۷
مشتی خاک

۱۵ توصیه حاج اسماعیل دولابی:

۱. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ یار است.


۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.


۳. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.


۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.


۵. موت را که بپذیری، همه‌ غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»


۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.


۷. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.


۸. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.


۹. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین‌طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.


۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.


۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.


۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.


۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله


۱۴. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه‌السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود  ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.


۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا" تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه‌ی دلت را تصرف کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۲
مشتی خاک



افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد


مثلِ چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر.


از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید..

مثل: 

انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۳۰
مشتی خاک